تشريح علمي لغا ت وجملا ت ضروري براي جوانان
ارسالي خديجه سالار ارسالي خديجه سالار


تشريح همه جانبه پيرامون فرهنگ مفهوم فرهنگ> از ديدگاه عام، <روش زندگي گروهي> است، و فعاليتهاي روزمره مردم در زمينه هاي هنر، ادبيات و موسيقي و و ... ولي <فرهنگ> از ديدگاه علوم اجتماعي، بطور كلي به ذهنيت ها ايده هاو عينيت هاي موجود در يك گروه اطلاق مي شود ... پس <فرهنگ> شامل هنر، اعتقادات، عرف ها، اختراعات، زبان ها، تكنولوژي، و سنت هاي مردم است ..... <فرهنگ> روش زندگي مردم است، بطور ساده يا پيچيده ...بر خلاف روش هاي از قبل تثبيت شده و از قبل مشخص شده بيولوژي موجودات، <فرهنگ> روش هاي اكتسابي و آموخته شده (يا تعليم داده شده) به يك موجود زنده است كه در عمل، فكر و احساس او تجلي مي كند ... بسياري از اعمال و احساسات موجود زنده تحت تاثير ژن هاي او صورت مي گيرد ... ژن قسمتي از سلول زنده است كه ويژه گيهاي موروثي يك عمل خاص را در موجود زنده تثبيت مي كند، مثلا، جستجوي غذا و مسكن و دفاع از خود و تنازع بقا، همه تحت تاثير ژن ها صورت مي گيرند، ولي انسان با قابليتهاي فكري بالاتري در مقايسه با ديگر حيوانات قادر به اين مهم شد كه اينگونه روش هاي آموخته شده (فرهنگ) را بصورتي بسيار پيچيده تر از بقيه حيوانات بكار برد .....بعضي از دانشمندان <فرهنگ> را بطور ساده به <قابليتي براي گسترش اعضاي بدن> تعبير كرده اند ... زيگموند فرويد، فرهنگ را به دست مصنوعي، پاي مصنوعي، دندان مصنوعي، چشم مصنوعي تعبير مي كند .... به عقيده اين دانشمندان، خاصيت فرهنگ براي مردم آن چيزي است كه بطور عادي توسط اعضاي طبيعي بدن آنها ميسر و ممكن نمي شود ... براي مثال، انسان نيازي به دندانهاي نيش بلند همچون شير و پلنگ ندارد تا ماداميكه ابزاري چون تير و كمان و تفنگ در اختيار دارد ... انسان نيازي به سريع دويدن ندارد تا ماداميكه اسب را رام و مطيع خود كرده است ... بدون فرهنگ، فضانوردان امكان نداشت كه به ماه سفر كنند و يا از آنجا بزمين زنده برگردند ... بدن انسان براي حيات به اكسيجن و محيطي با درجه حرارت مشخص نياز دارد، و انسان از طريق كسب تكنولوژي و ابزار و آلات خاص اين موقعيت را براي خودش ايجاد كرده كه در محيطهاي غير معمول نيز به حيات خويش ادامه دهد، و محدوديتهاي طبيعي بدن خودش را گسترش دهد ... فرهنگ هاي ابتدايي فقط تحت تاثير روشهايي خاص (گردآوري غذا، تلاش براي زندگي امن و توليد نسل) شكل گرفتند ... در ضمن، انسانهاي عصر حجر براي تنازع بقا در مقايسه با ديگر حيوانات مزيت بزرگي داشتند و آن مزيت همان اختراع و ابداع ابزار و سايل براي زنده ماندن و زندگي بود .... اين ابزارها بعنوان قسمتي از فرهنگ انسانهاي اوليه، آنها را در طبيعت بر موجودات ديگر فائق ساخت ....مردم شناسي يكي از رشته هاي علوم اجتماعي است كه <فرهنگ> را بصورت مجموعه اي پيچيده از دانش، اعتقادات، هنر، اخلاق، قانون، سنت، و عادتهاي انسان در جامعه تعريف مي كند ...فرهنگ مقوله اي اكتسابي است كه بر خلاف مقولات بيولوژيكي، انسان از كودكي آنرا فرا مي گيرد ... كودكان از بزرگترها افكار و اعمالي را (خودآگاه يا ناخودآگاه) مي آموزند كه اين افكار و اعمال همان <فرهنگ> خوانده مي شود .... در عين حال <فرهنگ> روشي است كه يك عضو جامعه (يك انسان) را با عضو ديگر (انسان ديگر) پيوند مي دهد .... يك انسان قادر به ارتباط با انسان ديگر نخواهد بود مگر آنكه از قبل بداند چگونه عمل كند و چگونه انتظار عكس العمل داشته باشد ... چنين عمل و عكس العملي بين ۲ انسان يا بيش از ۲ انسان، همان <فرهنگ> خوانده مي شود ... بنابر اين زندگي اجتماعي بدون فهم و درك اين عملها و عكس العملها غيرممكن است ..... مردم شناسان <فرهنگ> را به اجزاء كوچكتري بنام <خصيصه هاي فرهنگي تقسيم مي كنند ... يك خصيصه فرهنگي را ميتوان با مثالهاي مختلف توصيف كرد ... مثلا، تشييع جنازه مردگان، خيش شخم زني در مزارع، دست دادن (به منزله درود و سلام)، و يا يك ايده خاص همچون دمكراسي .... هر يك از اين مثالها را ميتوان بعنوان يك خصيصه فرهنگي معرفي و توصيف كرد ....
چگونه فرهنگ ها با هم شباهت دارند؟ تمام فرهنگ ها وجه تشابهاتي را باهم دارند كه مشخصه نياز انسان (انسان بطور كل) است ... در هر فرهنگ روشهايي خاص براي يافتن غذا و مسكن يافت مي شود ... در هر فرهنگ روشهايي خاص براي تهيه احتياجات زندگي و پخش و توزيع آنها در ميان مردم يافت مي شود ... در هر فرهنگ سيستمي خاص براي تفويض قدرت و مسئوليت در ميان اعضاي جامعه و دولت يافت مي شود ... در هر فرهنگ سيستمي خاص براي امنيت و برخورد با جرائم قانوني يافت مي شود .... هر فرهنگ روشي خاص براي دفاع در مقابل مهاجمين دارد ... هر فرهنگ روشها و آدابي خاص براي ايجاد روابط خانوادگي، مثلا ازدواج و پيوندهاي قومي و ديگر پيوندها دارد ... هر فرهنگ روشها، عادتها، و آداب خاصي در زمينه اعتقادات مذهبي و عبادت و پرستش خدا توسط مردم را دارد ... هر فرهنگي به نوعي احساسات هنري مردم را توسط شعر، نقاشي و موسيقي نشان مي دهد ... هر فرهنگي دانش و استعداد علمي مردم را به نوعي معرفي مي كند ... چگونه فرهنگ ها با هم متفاوت هستند؟ فرهنگ ها در جزييات با يكديگر تفاوتهايي دارند ... براي مثال، غذا خوردن يك نياز طبيعي بدن انسان است، ولي آنچه مردم مي خورند و آنچه مي پزند و تهيه غذا و نوع آن در هر فرهنگ متفاوت است ... شرايط محيطي در هر سرزمين باعث ايجاد چنين تفاوتهاي فرهنگي شده است ... آب و هوا، نوع زمين، منابع معدني، و گياهان و درختان و حيوانات محلي، در شكل گيري هر فرهنگ سهم عمده اي داشته و دارند ... براي مثال، لباس برخي از مردم نواحي گرمسير از دو يا چند تكه پارچه بلند تشكيل شده است كه بدور بدن خود مي پيچند ... در حاليكه مردم نواحي سردسير از لباسهايي استفاده مي كنند كه توسط خياط دوخته مي شود و پارچه ضخيمتر كه در مقابل سرما مقاومت داشته باشد ... مردم بطور كلي، متوجه اين نكته نيستند كه <فرهنگ> تا چه اندازه در رفتار و كردار آنها جاري و منعكس است، تا اينكه مثلا روزي يك روش و يك طريق جديد را براي اولين بار امتحان و تجربه كنند .... تنها در آن زمان است كه مردم متوجه خواهند شد كه اعمال و افكار آنها <فرهنگي> بوده است، و نه <طبيعي> ... براي مثال، غربي ها اين امر را طبيعي مي دانند كه هنگام صحبت كردن با يك شخص، نگاه خود را مستقيم در چشمان او بياندازند، در حاليكه برخي از آسياييها چنين عملي را پررويي و يا حتي وقاحت مي دانند ... معمولا مردم در محدوده فرهنگ خود، احساس راحتي مي كنند و معاشرت انسانهايي با فرهنگ مشابه خود را ترجيح ميدهند .... مشكلات مردم در عدم پذيرش فرهنگ غريبه را معمولا <شوك فرهنگي = Culture Shock> مي نامند، و ارجح دانستن فرهنگ خودي را به ديگران خود فرهنگ بيني = Ethnocentrism نامند ....
عقب ماندگي فرهنگي واژه عقب افتادگي فرهنگي = cultural lag> بهيچ وجه معني عقب افتادگي يك فرهنگ از فرهنگ ديگر را نمي دهد، بلكه به معني عقب افتادگي قسمتي از يك فرهنگ با قسمتي ديگر از همان فرهنگ است .... در قسمتهاي قبل اشاره به دو بخش مهم <ذهنيت ها> و <عينيت ها> در معناي فرهنگ شد ....... <ذهنيت ها> يا <فرهنگ غيرمادي> شامل ايده ها، افكار، ارزشها و اعتقادات مردم مي شود، و <عينيت ها> يا <فرهنگ مادي> شامل اقتصاد، وسايل توليد، تكنولوژي، مسكن، بهداشت و صنعت مي شود ....... هنگامي كه ذهنيت ها در يك فرهنگ، رشد چشمگيري داشته باشند، ولي عينيت ها عقب بمانند، چنين پديده اي، اختلال در مكانيسم جامعه و وقوع انقلاب را بهمراه دارد .... متقابلا هنگامي كه عينيت ها در يك فرهنگ، رشد چشمگيري دارند، و ذهنيت ها عقب مانده اند، اين پديده نيز موجب اختلال در ساختار جامعه و وقوع انقلاب مي شود ... نخستين بار مفهوم <عقب افتادگي فرهنگي = cultural lag> توسط جامعه شناس آمريكايي William F. Ogburn در سال ۱۹۲۰ مطرح شد و امروز اين مفهوم مورد تاييد اكثر جامعه شناسان دنياست ..... چگونه فرهنگ تغيير مي كند؟ هر فرهنگي بطور مدام در حال تغيير است، ولي ميزان و سرعت اين تغيير ممكن است سريع يا كند باشد .... نظر به اينكه فرهنگ شامل بخش هاي متعدد و مرتبط است، تغيير در يك بخش موجب تاثير گذاري در بخش هاي ديگر مي شود ... بسياري از جامعه شناسان معتقدند كه مشكلات اجتماعي ناشي از حركت سريع يك بخش از فرهنگ در مقايسه با حركت كند يك بخش ديگر است ... به تعريف واژه <عقب افتادگي فرهنگي> در بالا رجوع كنيد ... پيشرفت سريع صنعت و تكنولوژي گاهي موجب جلو افتادن فرهنگ مادي از فرهنگ غيرمادي ميشود ......... براي مثال در جوامع صنعتي غرب در سالهاي ۱۷۰۰ و ۱۸۰۰ پيشرفت سريع ماشين آلات موجب تاسيس كارخانجات متعددي شد، در حاليكه در اين سالها شرايط كاري براي كارگرها بسيار اسفناك بود ... تقريبا دو قرن بعد يعني در سالهاي ۱۹۰۰ فرهنگ غيرمادي (ايده ها و ارزشها و قوانين) بالاخره به قافله فرهنگ مادي رسيد، و اين هماهنگي بين دو بخش فرهنگ ايجاد شد ...... قوانين وضع شده در سالهاي ۱۹۰۰ شامل ايجاد اصناف كارگري، قوانين ايمني براي كارگران، ساعات كمتر كار، دستمزد بيشتر و ممنوعيت كودكان در نيروي كار بود ... در بعضي موارد نيز در برحه اي خاص، فرهنگ غيرمادي (ايده ها، ارزشها و اعتقادات) قبل از فرهنگ مادي معرفي مي شود ... براي مثال، در علم طب، جراحي در يكي دو هزار سال گذشته اطلاعات جامعي در مورد آناتومي بدن انسان داشته در حاليكه تا قبل از سالهاي ۱۸۰۰ (كشف داروهاي ضد درد و antiseptic) به ندرت به چنين عملي (جراحي و آناتومي بدن انسان) مبادرت شده بود. بطور كلي، عواملي كه باعث تغيير فرهنگ مي شوند عبارتند از: تغييرات محيطي، مبادرات و ارتباطات با فرهنگ هاي ديگر، كشفها و اختراعات علمي، و پيشرفتهاي فرهنگي در خود فرهنگ .... در قرن پيش دانشمندان فكر مي كردند كه فرهنگ فقط متعلق به انسانهاست، ولي با مطالعات اخير دانشمندان ثابت شده است كه بعضي از حيوانات نيز از فرهنگ برخودارند ... براي مثال، برخي از حيوانات قادر به ساختن ابزار و استفاده از آلات و ابزار هستند، و برخي از حيوانات با ايجاد صوت و يا صور ديگر با يكديگر قادر به ايجاد ارتباط هستند .... حيوانات با يافتن يك شيئي در طبيعت و استفاده از آن در برآورده كردن نياز خود از آن بعنوان ابزار استفاده مي كنند ... مثلا، فيل ها شاخه هاي پر برگ درختان را مي شكنند و از آنها براي دور كردن حشرات از خود استفاده مي كنند .... شامپانزه ها با كندن برگهاي شاخه اي باريك و كندن پوست شاخه و خيس كردن آن با بزاق(لعاب) دهان، آنرا در لانه موريانه ها فرو مي برند و موريانه هاي چسبيده به چوب را بيرون آورده و مي خوردند ... شامپانزه هاي جوان با ديدن شامپانزه هاي بزرگتر كه پوست شاخه ها را مي كنند و آنها را خيس(نم دار) مي كنند و بسوراخ موريانه فرو مي برند، اين عمل را ياد مي گيرند، و آنرا از نسلي به نسل ديگر منتقل مي كنند ... مفهوم اين عمل همان <خصيصه فرهنگي> ناميده مي شود .... بسياري از حيوانات با استفاده از علائم و اصوات خاص و مشخص با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند ... مثلا، سگ ها هنگام تكان دادن دم، خشنود هستند و هنگام بردن دم مابين دو پا، ترس خود را نشان مي دهند ... دولفين ها با صداها و اصوات مختلف با يكديگر صحبت مي كنند .... دانشمندان با علائم دست (زبان لال ها) قادر به صحبت با برخي از ميمونها بوده و هستند ... ولي براي دانشمندان، نكته مهم در برسميت شناختن <فرهنگ> بعنوان <يك فرهنگ تمام عيار> استفاده از سمبول ها و نشانه هاست ... چنانچه انسانهاي اوليه با استفاده از هر صوت بعنوان يك سمبول مشخص، نخست زبان را اختراع كردند و ميليونها سال پس از استفاده از <اصوات سمبوليك = زبان> قادر به اختراع <خط = اشكال سمبوليك> شدند ....
تاريخ رشد فرهنگي انسان ... تاريخ رشد فرهنگ در جوامع انساني از ماقبل تاريخ شروع ميشود، و مراحل مختلف آن بشرح زير است ... ۱- پيشرفت در ساخت ابزار ۲- آغاز زراعت و كشاورزي ۳- پيشرفت شهرها ۴- پيشرفت خط و نوشتار ۱- پيشرفت در ساخت ابزار : انسان اوليه زندگي خود را از طريق جمع آوري گياهان و ميوه جات و شكار حيوانات مي گذراند ... انسان اوليه در دو ميليون سال پيش، بناي ايجاد يك فرهنگ را با ساختن ابزار و وسايل و همچنين بهره گيري از اين وسايل آغاز كرد ... بسياري از اين ابزار و وسايل، سنگ هاي تيز و برنده اي بودند كه انسان اوليه اين سنگها را براي پاره كردن و قطعه قطعه كردن گوشت حيوانات بكار مي برد ... او اين سنگ ها را توسط سنگهاي بزرگتر و صيقل دادن آنها در مجاورت سنگهاي ديگر ساخت، و آنها را بحالت برنده و تيز، ساخته و پرداخته مي كرد .... براي شكارهاي بزرگ، انسانهاي اوليه بايد بصورت گروهي عمل مي كردند، و براي موفقيت بيشتر معمولا رهبري را مشخص مي كردند و از اوامر او اطاعت مي كردند ... گروه هايي از انسانهاي اوليه كه اين روشها و سلسله مراتب را رعايت مي كردند و چنين قوانيني را در نظر داشتند در شكار و كيفيت زندگي موفق تر بودند .... شكارچيان، عادات و رفتار حيواناتي را كه شكار مي كردند مرتب زير نظر داشتند ... همين دقت و توجه در فراگيري عادات و رفتار حيوانات، مبنايي براي دانش علمي بشر در نسلهاي بعدي شد ... هنگامي كه علم از توضيح پديده هاي طبيعي عاجز باشد، مردم اين توضيحات را با مراجعه به باورهاي خويش مي پرورانند، و با گذشت قرنها اين باورها به دين و آيين مردم تبديل مي شوند .... در حدود ۲ ميليون سال پيش، انسانهاي اوليه به شكار حيوانات بزرگ روي آوردند ....... با روشهاي بهتر براي شكار، وضعيت و كيفيت تغذيه آنها بهتر شد و جمعيت آنها رو به فزوني گذاشت ... پس از مدتي، هنگاميكه تعداد حيوانات بزرگ بتدريج رو به كاهش گذاشت، بسياري از انسانهاي اوليه به پرورش گياهان و زاد و ولد حيوانات كوچك پرداختند، و اينها از نخستين كشاورزان بودند ..... ۲- آغاز زراعت و كشاورزي زراعت و كشاورزي در ۹۰۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح آغاز شد، و اين يكي از مهمترين مراحل رشد فرهنگ در ميان جوامع انساني بود .... پس از ۲ ميليون سال مهاجرت و جستجو براي شكار، دسته هايي از انسانهاي اوليه براي نخستين بار تصميم به سكونت در يك سرزمين خاص و تهيه غذا در محلي خاص و ادامه زندگي شدند ... توليد و تهيه غذا توسط كشاورزان پس از مدت زماني آنچنان رونق يافت كه آنها ديگر به تمام افراد خانواده براي كمك نيازي نداشتند و در اين راستا تعدادي به ساختن كوزه هاي سفالي، دوخت و دوز و كارهاي دستي ديگر پرداختند ... غذاها و فراورده هاي توليد شده در مزرعه توسط كشاورزان توزيع و بفروش مي رسيد، و سهمي از اين فروش را نيز به رهبر يا كدخداي محل مي دادند ... بهمين ترتيب جمعيت آنها رو به فزوني گذاشت ... افزايش جمعيت و سكونت دائمي مردم، شيوه هاي جديدي را براي اداره امور جامعه و ارائه خدمات طلب مي كرد ..... بهمين ترتيب گروه هاي منتخبي بنام <دولت> براي اداره جامعه بوجود آمدند ...... ۳- پيشرفت شهرها در حدود ۳۵۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح، شهرها براي نخستين بار در جوامع بشري ظاهر شدند ... ظاهر شدن شهرها و پيشرفت شهرسازي، موجب ظهور حرفه ها و اشتغالات متعدد و بيشتري در ميان مردم شد ...... تعدادي از مردم به صنايع دستي روي آوردند و تعدادي ديگر به تجارت و حمل و نقل و تعدادي به حفاظت شهر، و تعدادي قاضي شدند و تعدادي موبد و معلم ...... دانش و مهارت جديد اين انسانها همه معرف رشد <فرهنگ> آنها بود و اين رشد همچنان ادامه يافت ... تجمع شهري، گروه ها و دسته هاي ديگري از مردم را از نواحي ديگر و با فرهنگ هاي ديگر بسوي خود كشاند ... در اين تجربه شهر نشيني، مردم با آشنايي و مراوده با يكديگر از تجربه هاي جديد همديگر آموختند ... مراودات و مبادلات فرهنگي از مهمترين عوامل شكل گيري <تمدن> است .... ۴- پيشرفت خط و نوشتار پيشرفت خط و نوشتار، مهمترين مرحله رشد فرهنگ انسان است ... اولين سيستم نوشتاري در حدود ۳۵۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح در جنوب شرقي عراق امروزي بوجود آمد ... در همان زمان سيستم خطي ديگري در چين بوجود آمد .... مردم، توسط خط و نوشتار قادر به ثبت افكار و محفوظات و اكتشافات خود و انتقال آنها به نسلهاي آينده شدند ... همچنين قادر به ثبت جلوه هاي تمدن و فرهنگ خود و منتقل كردن آن از يك نسل به نسل ديگر شدند ....
ادامه دارد
May 8th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي